صفات معشوق تجلی در عاشق می کند
عاشق را عشق معشوق معشوق می کند
این قصه ایی ز دفتر عاشق و معشوق باشد
باقی دفتر را این قصه ی تجلی باطل می کند

ز من هیچ، انتظار چه باشد
هیچ و هیچ حاصل چه باشد
کمی شعر ز دل سوخته براید
اینم هنر عشق دوست باشد
سرانجام از دوست خاک نسیب ما شد
ز درد هجران یار هجرت نسیب ما شد
خوش است رهایی از این زندان خاکی
از خاک رها و لقاء نورانی نسیب ما شد
هر کجا که بنگری نقش و نشان اوست
هر کجا که سیر کنی گویای ذکر اوست
آنچه هست و نیست همه جمله اوست
در کل یکی هست و او هم همان اوست
