از جنون خویش و از این پریشانی چه گویم
از دل و غم یار که چنین کرد با ما چه گویم
چه بگویم که شرح دهد حال و احوال ما را
از حال و احولی که شد پریشان چه گویم

از جنون خویش و از این پریشانی چه گویم
از دل و غم یار که چنین کرد با ما چه گویم
چه بگویم که شرح دهد حال و احوال ما را
از حال و احولی که شد پریشان چه گویم
امشب باز آتش عشق لیلی شعله ور شد
سوختن من آغاز و او در تماشا خندان شد
سوختیم و سوخت اما او شاد و خندان بود
آخر خاکسر نسیب ما و او باز خندانتر شد
بوی خوش لیلی من آمده است ای ساقیا
تو هم همراه با قدحی بر من بیا ای ساقیا
که امشب شب عشق است ای جان جانان
آتش بزن بر جان من با آن که دانی ساقیا
ای دل بر دلدار رو و دل را سفره کن
ز قصه هجران سیمین عزار شکوه کن
که این چه رسمیست ای جان جانان
جان ما رفت این داستان را اتمام کن
