این من و این جان من خلاصم کن ای نگار من
این من و این قلب من بسوزانش ای نگار من
بگو به من ظلم من چه بود ای بلای جان من
که این چنین در تو انتقامی بر من ای نگار من

این من و این جان من خلاصم کن ای نگار من
این من و این قلب من بسوزانش ای نگار من
بگو به من ظلم من چه بود ای بلای جان من
که این چنین در تو انتقامی بر من ای نگار من
گر راهی یا نشانی هر چه هستی دور شو
ماهی نگاری یا گل سیمن عذاری دور شو
نیا نزد من که من از دیدار تو ترسم ای یار
هر آن چه بلا بود نسیبم شد لطفا دور شو
نه خوابم نه بیدارم نه مستم نه هوشیارم
این چه حالیست ای نگارم
یا برانم یا بخوانم
نه این که نه خوانیم و نه رانیم
بر درگه تو بر در خانه می کوبم
باز کن و جوابم کن و یا مهمانم کن
حدیث دلبر را بر نا اهلان مگو
قصه ی خود را جایی دگر مگو
که تو را بردار می برند زین سبب
که تو چه گفتی و دیگر هیچ مگو
