به کجا رویی که از دام آن صیاد خارج شوی
به کدام دیار رویی که از قلمرو او بیرون شوی
به هر کجا که روی به هر دیار که روی تو آخر
چه بدانی یا چه ندانی شکار آن صیاد شوی

به کجا رویی که از دام آن صیاد خارج شوی
به کدام دیار رویی که از قلمرو او بیرون شوی
به هر کجا که روی به هر دیار که روی تو آخر
چه بدانی یا چه ندانی شکار آن صیاد شوی
در دایره وجود موجود اوست
وجود موجود ز وجود اوست
نیست موجود مگر ز وجود او
وجود او کل و موجود اوست
ناز دل و راز دل و نیاز دل همه تو
یار دل و نور دل و سرور دل همه تو
ناز یار و راز نور و نیاز سرور همه تو
جمله چه گویم که تو همه همه تو
اسرار عشق را نتوان به کس گفت
شور و مستی را نتوان به کس گفت
هیچ کسی نتواند حال مرا درک کند
راز این حال خراب نتوان به کس گفت
