دوبیتی 84

بر جسمم آن شب شراب ریزید و شراب ریزید

که طاهر گردم بعد گَََُُُُْـُل‬‎ بر جسمم ریزید و ریزید

که هر رهگذر ز بوی خوش قبر من مست شود

آن دم دست به هم اشک ریزید و اشک ریزید

دوبیتی 83

شب ظلمانی و شعله سوزان و زلف دراز

ما و نگاه یاری به رنگ نگار نگار و قصه دراز 

که پروردگار به صد توبه نبخشد این گناه

که هزار شب عابدی سوخت با آن زلف دراز

دوبیتی 82

امشب آتش به سرم پیر حقیقت کم کم بریز

می به جام من شیدا دل امشب کم کم بریز

این که در دست توست آتش است یا شراب 

هر چه هست خوش است یا پیر امشب بریز


دوبیتی 81

جز شراب هر چه بنوشم حرام است

جز رخ ساقی غیر را بنگرم حرام است

سخنی جز سخن عشق یار نگویم من

غیر این بینی دوزخ بر من حلال است

سامانه پیامک رایگان اس ام اس