از دست عشق شاه عشق بر حق شکایت کردم
که این چه رسمیست و دل خویش را سفر کردم
در جواب گفت که ای عاشق شکوهت ز چیست
من عمریست از دست این عشق شکایت کردم

از دست عشق شاه عشق بر حق شکایت کردم
که این چه رسمیست و دل خویش را سفر کردم
در جواب گفت که ای عاشق شکوهت ز چیست
من عمریست از دست این عشق شکایت کردم
قومی را بسوختی چون تو را خواندند
برداشت نه این است که تو را خواندند
بلکه برداشت از این داستان این باشد
بسوزد در عشق آنهایی که تو را خواندند
عاشقان در زبان گویند
عارفان در قلب گویند
جمله اجزای عالم همه
مدام ذکر عشق گویند
از دل پر خون جز خون چه بر آید
از سینه پر درد جز درد چه بر آید
انتظار زین سینه تنگ آمده چیست
جز ناله و گریه شبانه گو چه بر آید
