با من هجرت زده سخن از هجران مگو
با من سوخته دل سخن از آتش مگو
هیچ مگو و سکوت در بر من پیشه کن

با من هجرت زده سخن از هجران مگو
با من سوخته دل سخن از آتش مگو
هیچ مگو و سکوت در بر من پیشه کن
ای بشر چون حیوانات تقلید مکن
عقل را تعطیل و گوش به گفتها مکن
که تو را راه هست به سوی خداوند
این قدر تو از این و آن پیروی مکن
کی توان بی تو وجود باشد موجود
کی توان بی تو تابان باشد موجود
نه یک دم نتوان بی تو و خالی ز تو
که مددی به وجود بی وجود موجود
ذرات عالم از وجود او موجود
و گر نه بی او کی توان موجود
مرده بود و زنده شد ز وجود او
چرخان و شاد هستند و موجود
