حالم از هوای تو این گونه چنین است
دمی گریان دمی خندان چنین است
تا که باشد باشم در هوای تو معلق
تو گو به هر جور خواهی چنین است

ای سروناز به ناز خود بر سر بازار به ناز ای ناز من
تو را چه نازیست امشب که هست میل نیاز من
مکن ناز مکن ناز که کنی تو در وقت شب پریشانم
ناز تو کشیدن خواهد نه به آنم که کشم ناز تو من
من کیم تو کیستی این نگار است یا که تو سرشتی
از پیش به پس آمده ای تا که تو این چنین نوشتی
دانی دانم که دانم دانی تو هر چه خواهی بخواهی
سرشتی یا نوشتی ز این سبب به من تو بهشتی
گاهی به گاهی ز دل شیدایم شعر آید
کار عشق هست و از ما این حاصل نیاید
