گشتم نگرد نیست جز او
رحمان و رحیم نیست جز او
خالق و مالک نیست جز او
قابل پرستش نیست جز او

گشتم نگرد نیست جز او
رحمان و رحیم نیست جز او
خالق و مالک نیست جز او
قابل پرستش نیست جز او
آن کس که به پشت پرده بود عشق بود
مقصودی که بشر خواند و ندید عشق بود
من تنی فرسوده اما دلی شیدا دارم
این شیدایی را از الست تا کنون دارم
تا قیامت گر تن بپوسد در سینه ی قبر
جاویدم چون در دل خود مهر نگار دارم
سوزد آتش عشق او جسم و جان مرا
که نه اندیشه ایی اثری یادی ماند مرا
سر به ویرانه خواهم نهم از عشق او
که نه نشانی و نه خانه ایی ماند مرا
