هیچ وقت نتوانم لب باز کنم با تو
از عشق خویش به تو گویم با تو
باید سوخت و زندگانی را چرخاند
تا جان به جان آفرینم در فراق تو

هیچ وقت نتوانم لب باز کنم با تو
از عشق خویش به تو گویم با تو
باید سوخت و زندگانی را چرخاند
تا جان به جان آفرینم در فراق تو
میلی به دنیا و اهلش نیست
چون در دلم فقط مهر علیست
ز زلالی روی تو خداوند را دیدم
ز رحمت تو بنده خداوند شدم
وگرنه من کجا و جلوات کبریایی
تو مرا پسندیدایی که این شدم
بوی بهار ز بوی زلف یارم
رنگ بهار ز روی ماه یارم
بهار من نگار من جان من
تویی صفای من ای یارم
