من و هزاران قصه و داستان
من و عشق آن شاه شاهان
که هر شب ز آن دفتر عشق
خواند قصه ایی ز فصل هجران

من و هزاران قصه و داستان
من و عشق آن شاه شاهان
که هر شب ز آن دفتر عشق
خواند قصه ایی ز فصل هجران
وجود موجود نازنینوم
قطب عالمین نازنینوم
حاضر و ناظر نازنینوم
جمال زیبایی نازنینوم
به نام صاحب عاشقان اهل دل
به نام خالق سرمستان اهل دل
که سرآغاز و سرانجام ما یکی بود
آن یکی هم کسی نبود جز اهل دل
کعبه گر خود می بود
جز گل و سنگی نبود
چون نام او به او شد
قبله شد و گر نه نبود
