به هر راه ایی که مرا ز تو جدا کند رفتم
به هر نشانی که نشان جدایست رفتم
اما خیال باطل بود که ز تو جدا شوم من
چون هم راه و هم نشانی بیهوده رفتم

به هر راه ایی که مرا ز تو جدا کند رفتم
به هر نشانی که نشان جدایست رفتم
اما خیال باطل بود که ز تو جدا شوم من
چون هم راه و هم نشانی بیهوده رفتم
بر سر راه خود دیدم پیری
گفتم که هیچ بارم نیست
گفت در این ره که تو میری
هیچ کس هیچ بارش نیست
من که یک دم ز تو جدا نیستم
پس کجایی؟
کفری هم کافرم هم
مومنی هم مومنم هم
هر چه آنی آنم آن . . .
