آن شب که آن مه روی به بالینم نشست
که با یک جرئه می کاسه عقلم شکست
دیدم و گفتم یکی است و جز این نیست
تبسمی و گفت همین است و بشکست

آن شب که آن مه روی به بالینم نشست
که با یک جرئه می کاسه عقلم شکست
دیدم و گفتم یکی است و جز این نیست
تبسمی و گفت همین است و بشکست
