۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هوشیار» ثبت شده است

دوبیتی 54

روز به شورم شب به سوزم تا کی چنین
گهی مستم گهی هوشیارم تا کی چنین
گویید کو بلا بود که بر من حاصل نگشت
عمر رفت و ای یار تا کی باشم این چنین 

دوبیتی 51

آن شب که ما به خرابات قدم نهادیم

تا به حال یک دم حال خوش نداشتیم

گهی مست و گهی هوشیار هستیم

لیک با خیال رخ ساقی خوش هستیم

غزل 2

کوزه شراب را از دید من مپوشان ای یار
خواهی خود خوری و من هوشیار بمانم ای یار
این ره که آمدیم با هم آمدیم ، این چه رسمیست
حال که وقتش آمده خواهی که خود روی ای یار؟
این پیمان ما نیست تو چیزی دگر گفتی
گفتی ما دو نفریم اما جاممان یکی باشد ای یار
من شیدا دل سر احد خود ماندم و صادق بودم
ولی تو را چه شد که چنین می کنی ای یار
هر چه خود دانی به از این است انجام ده
تو خوش باشی و مست نیست نیازمن به شراب ای یار
اما بدان تا عمر باقیست خمار می مانم و تشنه شراب
که شاید روزی آیی و بار دگر به یک جام می نوشیم ای یار

سامانه پیامک رایگان اس ام اس