گوش بر قبر من بنه گر تو را هست سوالی
بشنو ناله هجران مرا که دگر نیست سوالی
هر چه بود و هر چه می خواستی شنیدی تو
برو فکر خود باش و از خود به پرس سوالی

بر جسمم آن شب شراب ریزید و شراب ریزید
که طاهر گردم بعد گَََُُُُْـُل بر جسمم ریزید و ریزید
که هر رهگذر ز بوی خوش قبر من مست شود
آن دم دست به هم اشک ریزید و اشک ریزید
ای وای از آن شب تار و درد تنهایی
که نیست کس جز من و این دل شیدایی
من تنی فرسوده اما دلی شیدا دارم
این شیدایی را از الست تا کنون دارم
تا قیامت گر تن بپوسد در سینه ی قبر
جاویدم چون در دل خود مهر نگار دارم
