از دست عشق شاه عشق بر حق شکایت کردم
که این چه رسمیست و دل خویش را سفر کردم
در جواب گفت که ای عاشق شکوهت ز چیست
من عمریست از دست این عشق شکایت کردم

از دست عشق شاه عشق بر حق شکایت کردم
که این چه رسمیست و دل خویش را سفر کردم
در جواب گفت که ای عاشق شکوهت ز چیست
من عمریست از دست این عشق شکایت کردم
دست ما و دامن پیر حقیقت
نیاز ما و نازهای پیر حقیقت
که این عجب افسانه ایست
دل ما و عشق پیر حقیقت
ما آب حیات نوشیدیم اسراری که پنهان بود جستیدیم
هر چه گویند نیست باک،ما همینی هستیم که هستیم
لا غیر لا غیر ما در پناه او سر خوش و سر مست هستیم
هر چه گویند نیست باک،ما همینی هستیم که هستیم
نام اعظم و ذکر شبانه عارفان نام تو است
که نام تو عشق است و عشق تو آتش است
گر عارفی را بینی این چنین حیران و پریشان
عارف شیدا خاکستری از آتش عشق تو است
