مست و خرابم ساقیا دستم بگیر
گر هوشیار نگشتم ساقیا جانم بگیر
تا رها از سرگردانی و پریشانی شوم
کرم کن دستم بگیر یا که جانم بگیر

مست و خرابم ساقیا دستم بگیر
گر هوشیار نگشتم ساقیا جانم بگیر
تا رها از سرگردانی و پریشانی شوم
کرم کن دستم بگیر یا که جانم بگیر
کاش حال هیچ کس چو ما نباشد
گر باشد حداقل این چنین نباشد
جمع عاشقان را برهم می زند یاد تو
مست و خراب می کند عاشقان را نام تو
هر یک از عاشقان از عشق تو سوی فتاده
بی هوش می کند عاشقان را شراب ناب تو
