دست بر زلف می زنی
آتش بر جان می زنی
هر تار زلفت تیریست
تیر بر قلبم می زنی

دست بر زلف می زنی
آتش بر جان می زنی
هر تار زلفت تیریست
تیر بر قلبم می زنی
عشق یار و یاد یار و درد هجران یار ما
دست به دست هم آتش زدن بر جان ما
من آتشم ای کاش هر شب فروزان شوم
آتش افروز بر من بریز شاید فروزان شوم
خود که دیدی آتش دل پس دل دل مکن
خموشم کن یا بریز تا فروزان در شب شوم
ساقی باز امشب آتش بر من ریخت
از آن خم سر بست به جامم ریخت
ز آن پس ورد زبانم نهاد اسم اعظم
او به پرده و ما ذکر او و او هی ریخت
