هر قطره ایی را عنایت کردیم دریا شد
هر هیچ را رحمت بخشیدیم بیش شد
این هستیم ما هر که به ما واصل شد
که او را عزت بخشیم و او پادشاه شد

هر قطره ایی را عنایت کردیم دریا شد
هر هیچ را رحمت بخشیدیم بیش شد
این هستیم ما هر که به ما واصل شد
که او را عزت بخشیم و او پادشاه شد
بر سر بازار رسوای دل خویشیم
با ساز خود و سوز دل خویشیم
که چه کرد با ما عشق و مهر تو
شاد و مست از داغ دل خویشیم
تلخ است عجب شراب اما در کام من شیرین
سخت است راه عشق تو اما بر من شیرین
که تو باشی مقصود و عالم نزد من چیست
سختی ها را گذرم که نزد تو هستم شیرین
گر بگیری تو دستم دگر چه خواهم ای هستم
گر روا کنی حاجتم دگر تمنایی ندارم ای هستم
که هست وجودم از لطف بی وجود تو خواهد بود
که وجودی وجودم در وجودت هستش ای هستم
