آینه در آینه شد
رخ یار نمایان شد
که کی بود و بود
او در من پیدا شد

آینه در آینه شد
رخ یار نمایان شد
که کی بود و بود
او در من پیدا شد
محو اویم من کیستم
از اویم و من چیستم
من اویم او من است
جمله ما یکی هستم
بنشین و از دلبر بگو
از رخ یار نامهربان بگو
دل خوش به شنیدایم
از او برای ما تا توانی بگو
نه خوبی نه زیبایی نه عاشقی
ای دل من تو چه در او جستی
که سلب آرامش شدی برای ما
