دل تنگ را گویی نباشد هیچ سخن
که روی گرفته از همه نگوید سخن
خاموش و خاموش در خویش باشد
ز فراق یار بهانه دارد نگوید سخن

دل تنگ را گویی نباشد هیچ سخن
که روی گرفته از همه نگوید سخن
خاموش و خاموش در خویش باشد
ز فراق یار بهانه دارد نگوید سخن
او همه جا هست
همه جا او هست
او همه ما است
همه ما او هست
اسرار حق ،دل صاف پذیرد
آری هر ظلم ،خدا را پذیرد
و گر نه دل تیره نتواند که
اسرار او را به خود پذیرد
تو مرا خوار می کنی خندزار خلق می کنی
که چه این چنین مرا دست نشان می کنی
یا درمان بده یا دست بردار از این سر ما
که چنین بی خود سر ما را بردار می کنی
