که از آتش عشق دوست سوخته ام

ای عشق آتش زدی به جسم جان من
دست بردار از این خاک و خاکسر من
اما افسوس که رحمی ندارد عشق
مگر او دست می کشد از تار و پود من
یار من ای نگار من همدم اسرار من
آگه ز سینه ی من ای راز نگفته من
تا کی نهان دارمت در دل شکسته ام
جلوه کن بر من ای همه دارایی من
