دوبیتی 49

آن شب که ساقی آمد و ساجد شدم
که او معبود شد و من بنده اش شدم
آن دم بود که بانگ بر آ‌وردم و گفتم 
من شیدا دل آگاه ز اسرار پنهان شدم

دوبیتی 48

همه رفتن ای ساقی تو بمان

وامگذار مرا در این حال تو بمان

گر رویی گو چه کنم ای ساقی

بی باده گو من چه کنم تو بمان

دوبیتی 47

آن شب که آن مه روی به بالینم نشست

که با یک جرئه می کاسه عقلم شکست

دیدم و گفتم یکی است و جز این نیست

تبسمی و گفت همین است و بشکست

تک بیتی 22

ساقی بده جامی ز آن شرابی تا دهد جانی

که در این سرای فانی ما را دهد بقا و حیاتی

سامانه پیامک رایگان اس ام اس