آن زمان که آمدی دل می بری
آن زمان که می روی دل می بری
آخر این دل ما گناهش چیست
که با خود هر دم سوی می بری

آن زمان که آمدی دل می بری
آن زمان که می روی دل می بری
آخر این دل ما گناهش چیست
که با خود هر دم سوی می بری
پرتو نور خورشید ز وجود اوست
روشنای عالمین ز وجود اوست
عالمین زنده ز جود و رحمتش
که هست بر پا ز وجود اوست
دلوم چو تش ز دیریه یاروم سوخت . . .
نقش عالم نمای یار است
عالم ذره ای از آثار یار است
مبر گمان که او همین است
که هم اینجا هم آنجا یار است
